بیتی از غزل و یا قصیدتی که از فردها و ابیات دیگر آن غزل یا قصیده بهتر باشد. (از فرهنگ نظام). بیتی که از همه ابیات غزل یا قصیده بهتر باشد. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). شعری که از همه اشعار غزل و قصیده بهتر و فصیح تر باشد. (ناظم الاطباء) : شاه بیتی ز من حریفی برد روشنم شد که شاه دزدی هست. تأثیر (از بهار عجم). ، مخلص شعر. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ستایشگاه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
بیتی از غزل و یا قصیدتی که از فردها و ابیات دیگر آن غزل یا قصیده بهتر باشد. (از فرهنگ نظام). بیتی که از همه ابیات غزل یا قصیده بهتر باشد. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). شعری که از همه اشعار غزل و قصیده بهتر و فصیح تر باشد. (ناظم الاطباء) : شاه بیتی ز من حریفی برد روشنم شد که شاه دزدی هست. تأثیر (از بهار عجم). ، مخلص شعر. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). ستایشگاه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
عدسی از شیشه یا بلور محدّب السطحین که برای بزرگ نمودن اشیاء خرد و ریزه بکار میرود و تصویر حاصله بزرگتر از خود شی ٔ است. و پیش از داگر و فوکو علمای مشرق به این خاصیت آشنا بوده و عملاً بکار می برده اند. ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفهالجواهر گوید: و حدّث السلامی عن اللّحام ان ّ ابابشر السیرافی کان عند خاله بسرندیب ذات لیله فاحضر فص ّ یاقوت احمر و کان یضعه علی احرف الکتاب حتی یقرأه و تعجّب الحاکی منه... فالحروف الدّقاق تقرء بمثلها من البلور لان ّ الخط یغلظ من ورائها فی المنظر، و السطورتتسع. و علل ذلک موکله الی صناعهالمناظر - انتهی. - ذرّه بین گذاشتن، سخت دقیق شدن. نهایت کنجکاوی کردن
عدسی از شیشه یا بلور محدّب السطحین که برای بزرگ نمودن اشیاء خرد و ریزه بکار میرود و تصویر حاصله بزرگتر از خود شی ٔ است. و پیش از داگر و فوکو علمای مشرق به این خاصیت آشنا بوده و عملاً بکار می برده اند. ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفهالجواهر گوید: و حدّث السلامی عن اللّحام ان ّ ابابشر السیرافی کان عند خاله بسرندیب ذات لیله فاحضر فص ّ یاقوت احمر و کان یضعه علی احرف الکتاب حتی یقرأه و تعجّب الحاکی منه... فالحروف الدّقاق تقرء بمثلها من البلور لان ّ الخط یغلظ من ورائها فی المنظر، و السطورتتسع. و علل ذلک موکله الی صناعهالمناظر - انتهی. - ذرّه بین گذاشتن، سخت دقیق شدن. نهایت کنجکاوی کردن
پدید شدن پینه و آبله در دست و پا. (ناظم الاطباء). کوره بستن. کبره بستن. و رجوع به شغه و شغیدن شود: مجل، شغه بستن دست یعنی آبله شدن. (دهار). شغه بستن دست. اکناب، شغه بستن دست. (تاج المصادر بیهقی)
پدید شدن پینه و آبله در دست و پا. (ناظم الاطباء). کوره بستن. کبره بستن. و رجوع به شغه و شغیدن شود: مجل، شغه بستن دست یعنی آبله شدن. (دهار). شغه بستن دست. اکناب، شغه بستن دست. (تاج المصادر بیهقی)
دهی است از دهستان اورامان شهون بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 3هزارگزی جنوب پاوه و کنار راه پاوه به روانسر، با 171 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان اورامان شهون بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 3هزارگزی جنوب پاوه و کنار راه پاوه به روانسر، با 171 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان مال اسد بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری چقلوندی و 7هزارگزی جنوب راه شوسۀ چقلوندی به بروجرد، با 240 تن سکنه. آب آن از چشمۀ دره بیژن و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ مال اسد هستند و زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان مال اسد بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری چقلوندی و 7هزارگزی جنوب راه شوسۀ چقلوندی به بروجرد، با 240 تن سکنه. آب آن از چشمۀ دره بیژن و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ مال اسد هستند و زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)